باید یه عمر از خودت مراقبت کنی، ذهنت رو آلوده نکنی، بیمسئولیت و بیفکر نباشی، حساس باشی، چشمت رو به بد دیدن آلوده نکنی، قلبت رو به سنگدلی آموخته نکنی، تعهدت رو به حقیقت به هیچ چیزی نفروشی، فکر کنی، درست فکرکردن رو یاد بگیری، از هر چیزی سوال کنی و درست سوال کردن رو یاد بگیری، باید زمان رو لحظه به لحظه و حرف رو کلمه به کلمه مراقبت کنی تا وقتی یه لحظه فقط چند ثانیه وقت داری برای تصمیم گرفتن درست تصمیم بگیری. نمیشه یه عمر اشتباه زندگی کنی و یه لحظه درست تصمیم بگیری. این چهل روز پر از این لحظهها بود.
۰۷ آبان ۱۴۰۱
جزئیات کوچک نیستند
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱۲ نظر:
خیلی پیگیر میخونم اینجا رو، از فید. از گودر تا حالا. خوشحال شدم بقیه کامنت میذارن (منم البته چندتایی دارم)، یه ترسی دارم که فکر کنی کسی نیست دیگه ننویسی.
مرسی که گفتی واقعا فکر میکردم دیگه کسی اینجا رو نمیخونه.
یه عادت بدی که من دارم، از کامنت و لایم گذاشتن خوشم نمیآد، مگه این که چی باشه... دیگه ببین چی هست که من کامنت گذاشتم.
باز هم بنویس.
دمت گرم باعث افتخاره
بنویس میخونیم;)
منم نیمه شب اومدم ببینم راجع به وقایع اخیر چه نظری داری!
پ.ن؛
برا بعضی اشتراکات کلمه پیدا نمیشه وقتی حس کنی توی بعضی ابعاد توی اقلیتی آدمای جزامی زده مث خودتو لیست میکنی!
رها مرسی :*
من هر موقع میام نوشته هاتو میخونم،چقدر بهت حسودیم میشه
:*
توی این لحظه که مینویسم تصمیم گرفتم که از لحظات اخر زندگیم نهایت استفاده رو بکنم. تنها چیزی که منو به وجد میاره کتابه. نوشته ست.
بنویس حداقل برای من
لحظات آخر زندگی؟! یعنی چی؟
این مدت میخوندمت ولی الانا داشتم بارم چیزای قدیمی رو میخوندم که اومدم تو کامنتا تصادفی. منم میخونمت، چون دیدم گفتی فکر کردی کسی اینجا نیس. و فک کنم ما خیلی زیادیم فقط لالمونی گرفتیم در مقابل دردای هم.
ارسال یک نظر