برادرم طول خونه رو میره و میاد
تو گوشش هدفون میذاره
من اگه بخوام برم توالت یا آشپزخونه باید تنظیم کنم بش نخورم
خیلی چاق شده از قرصها
از چاقیه یا از زیاد رفتن و اومدن یا از موزیک توی گوشش که تغییر جهتش سخته
مثل فرعی به اصلی من باید احتیاط کنم
از خونه بیرون نمیره چون از مردم میترسه
آیا قدیمها خیلی قدیمها
کسی بود که از مردم بترسه
و از اضطرابش خونهاش رو بره و بیاد
وقتی خونه فقط هفت قدم کوتاهه؟
برادر بیچارهی من
تو زندانی مایی
کسی رو نداری
که نجاتت بده از ترس
از اضطراب
که تنها نباشی
حتی داستانت رو کسی نمیشنوه
حتی داستانت رو کسی نمیشنوه
فقط اگر کمکی بت میکنه
از فکرت دارم گریه میکنم
بین مردم
۱۰ نظر:
کی حالش رو میتونه بفهمه...
حااااامد؟
شما کی هستید؟
دلفین 😐
من از کجا بدونم تویی. تو دیگه از انتظار حرف نزن.
همونی که غمش راه اتوبان کرج می بست؟
زندگی مشترکش چی شد؟
جدا شدند
آه که غمش اتوبان میبست
سلام دوست عزیز
امیدوارم الان حالشون بهتر شده باشه. من این پست رو خوندم و در پاسخ به سوالی که پرسیده بودین میخواستم بگم بله، من هم از نزدیک دیدم موردی رو که اضطراب باعث شه نخوان از خونه بیرون برن، ولی خداروشکر با دارو درمانی زیر نظر پزشک و جلسات مشاوره هفتگی با روانشناس خوب حالشون خوب شد و به زندگی عادی برگشتند و حالشون خوب شد. با آرزوی سلامتی برای خودتون و عزیزانتون
آخ یادمه مینوشتی ازدواج کرده با خانواده فوق مذهبی :(((
ارسال یک نظر