۱۰ خرداد ۱۴۰۳

به شعر نیاز دارم. می‌تونی یه چیزی بخونی؟

 آیا ممکنه آدم بخاطر ضعیف شدن حافظه‌اش یادش بره که اضطرابش بخاطر چیه؟

۹ نظر:

ناشناس گفت...

چه جورم ممکنه

ا.ش گفت...

این هم شعر: سرود مجلس جمشید گفته‌اند این بود// که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند//چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است//چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند

ناشناس گفت...

اگر چه دیر بماندم امید برنگرفتم
مَضَی الزَّمانُ و قلبي یَقولُ إِنَّکَ آتٍ

ناشناس گفت...

اصلا یکی از مکانیزم‌های دفاعی ذهن همین فراموشی کوفتیه که فقط صورت مسئله رو قایم می‌کنه ولی اثراتش همینجور هست

h.k گفت...

نام تمامی پرنده‌هایی را که در خواب دیده‌ام
برای تو در این جا نوشته‌‌ام
نام تمامی آنهایی را که دوست داشته‌ام
نام تمامی آن شعرهای خوبی را که خوانده‌ام
و دستهایی را که فشرده‌ام
نام تمامی گلها را
در یک گلدان آبی
برای تو در این‌جا نوشته‌ام
وقتی که می‌گذری از این‌جا
یک لحظه زیر پاهایت را نگاه کن
من نام پاهایت را برای تو در این‌جا نوشته‌ام

h.k گفت...

و بازوهایت را ـ وقتی که عشق را و پروانه را پل می‌شوند،
و کفترها را در خویش می‌فشرند
برای تو در این جا نوشته‌ام
یک دایره در باغ کاشته‌ام که شب آن را
خورشید پر می‌کند، و روز، ماه
و یک ستاره‌ی آزاد گشته از تمامی منظومه‌ها
می روید از خمیره‌ی آن
آن را هم برای تو در این‌جا نوشته‌ام
مرا ببخش من سالهاست دور مانده‌ام از تو
اما همیشه، هر چه در هر همه جا، در شب ، یا روز، دیده‌ام
و هر که را بوسیده ام
برای تو در این جا نوشته‌‌ام
تنها برای تو در این جا نوشته‌ام
در دوردستی و ، با دلبستگی؛
حجم پرنده‌ی درشتی، در آشیانه مانده، از خستگی؛
روح تمامی نگرانی، در چشمهای منتظر، متمرکز؛
من رازهای اقوام دربدر را
برای تو در این‌جا نوشته‌ام

h.k گفت...

افسوس رفته‌اند جوانهایی که دوش به دوشم از جاده‌های خاکی بالا می‌آمدند
من نام یک‌یک آنها را می دانم
و داغ می شوم
وقتی که نام یک‌یک آنها را می خوانم
آنها همه فرزند خوابهای جهان بودند
تعبیرهای من از خوابهایشان
ورد زبان مردم دنیاست
تعبیرها را هم برای تو در این جا نوشته‌ام
...
یادم نیست تو پارت یک کامنتها گفتم اینو یا نه،که من هر وقت مستم اینو میخونم و همیشه هم جوابه

ساده نویس گفت...

فروید می گوید: شفا یافتن به معنای بهبودی نیست بلکه فراموشی است . ( نقل به مضمون کردم)

ناشناس گفت...


نزنم نمک به زخمی که همیشگی است، باری

که نه خسته‌ی نخستین، نه خراب آخرینم