اگه چیزی بعنوان ذات بشر وجود داشته باشه، چیزی که تو همه مشترکه، لابد همینه که جمهوری اسلامی داره. یه رذالت کامل و خللناپذیر. مدتهاست یه دستگاه عریض و طویل با کلی آدم در حال کشتن و شکنجه و سرکوب و خفقان و وحشیگریان و هیچ موقعی صدایی نمیاد که یکیشون پشیمون شده باشه یا خودش رو جدا کنه. نه این سه ماه، بلکه کل این چهل و چند سال. بعد ما با یکی حرفمون میشه تا نیم ساعت بعدش میگیم حقش بود، یه ساعت بعد میگیم زیادهروی کردم و بعد از دو ساعت دیگه میافتیم به گهخوری که این چه رفتاری بود کردم. حالا اینها صبح به قصد شکنجه کردن بیرون میرن، کارت میزنن، شوخی میکنن، چایی میخورن، شکنجه میکنن و برمیگردن خونه با بچهشون بازی میکنن. فردا از اول. شاید ذات بشر همینه. ماییم که تو یه قرارداد صلح تصمیم گرفتهایم به کسی کاری نداشته باشیم. یا حداقل زورمون نمیرسه. چرا ما تو همه چیزمون مرددیم و اونها تو این وحشیگری مداوم و سازمانیافته انقدر مطمئنن؟ اگه یه گروه کوچیک بودن یه توجیهی داشت ولی این همه آدم از شرق تا غرب، همه با اسلحههای یکسان، با روشهای هماهنگ تو دروغ گفتن و آزار مداوم. اصلا نمیفهمم چطور ممکنه. یه فامیل داشتیم که سپاهی بود. امنیت پرواز بود خونهاش پر از صنایع دستی کشورهای مختلف بود. خودش تعریف میکرد یه بار تو تهران دم سحر رفته کلهپاچه بخوره، میز کناریاش دو نفر داشتهان حرف میزدن یکیشون یه فحشی به خامنهای داده. فامیل ما هم دستاشو پاک کرده اسلحه رو کشیده گذاشته رو سر یارو که به رهبر مملکت فحش میدی؟ پاشو بریم. یارو کله صبح افتاده به پاش که گه خوردم ولم کن. یعنی میخوام بگم فرق ما تو اینه که اسلحه تو جیب کدوممونه؟ واقعا نمیدونم.
۱۳ دی ۱۴۰۱
بعیده هانا آرنت هم بدونه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۲ نظر:
من هیچ وقت به پولدارها فحش نمیدم که دزدن. میگم زحمت کشیدن لابد. بعدا فهمیدم حتما خودم فکر میکنم در آینده پولدار میشم و دوست ندارم کسی چنین قضاوتی راجع به من بکنه.
مردم ایران هم این که انحصار خشونت در دست حکومت باشه رو پذیرفتن چون فکر میکنن اصلا نباید چیزی غیر از این باشه. توانایی تحمل اون آشوب و آشفتگی رو ندارن. شاید هم فکر میکنن وقتی با اسلحه به قدرت برسند یک عده با اسلحه بهشون حمله میکنن و تبعیت نمیکنند.
فکر کردن به اینکه فرقمون یه اسلحهس ناراحتم میکنه. اما بیشتر فک میکنم فرقمون یه قدرته گه اونا میخوان و ما نمیخوایم
ارسال یک نظر