دیشب رفته بودیم خونهی خواهرم که تولدش رو جشن بگیریم. مادرم یه سری عکس از خواهرم داده بود که من یه کلیپ شاد بسازم که بش نشون بدیم. من هم یه چیز بامزه با جوکهای بین خودمون درست کردم که خواهرم از همون ثانیهی اولش زد زیر گریه و مامانم شروع کرد دست زدن و رقصیدن که خواهرم رو خوشحال کنه خودش هم وسط دست زدن گریهاش گرفت. نمیدونم تو خونههای دیگران چجوریه ولی تو خانوادهی ما چند سالیه که یه گریههای وقت خوشحالی میاد. امروز هم بعد از سال تحویل عموی متوسطم زنگ زد و تا گفتم الو زد زیر گریه. نکتهاش اینه که انگار هر دو معنی این گریه رو میدونیم. یعنی من نمیپرسم عمو چی شده؟ چرا گریه میکنی؟ یعنی گریه فینفسه یه چیزهایی میگه که زبون نمیتونه بگه و تو این موارد پیچیده خوشبختانه جور زبان رو میکشه. توی عقد داداشم هم همه گریه میکردند. زنداییام هم میگفت دایی جواد زنگ میزنه به دایی عباسم و هر دو گریه میکنن. شاید اگه داستان این دو تا دایی یه سریال بود سر سیزن پنج تازه میشد فهمید چرا گریه میکنن. باید یه تاریخ پنجاه ساله رو دونست که این رفتار رو بشه فهمید. کلاً بعضی گریهها قابل مطالعه و تحلیلاند. مثل مهارت فهمیدن مشکل بچه از گریهاش. البته که باید به اون نوزاد گفت هنوز هیچی ندیدی بمون ببین چی قراره بشه.
۲۹ اسفند ۱۴۰۰
بعد از اون بیتونشستنها
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۲ نظر:
من واقعا این قدر از مردم ایران دور و بی خبر هستم یا دیگران هم نفهمیدند گریه هایی که گفتید یعنی چی؟ْ! کاش توضیح داده بودید.
میترسم برم اون دنیا و همین جمله به نوزاد رو بهم بگن :|
ارسال یک نظر