۰۵ تیر ۱۳۹۲

باید برم سر کار ولی تصور هیچ شغلی رو که بتونم انجام بدم ندارم. چجوری هشت سال مثل یه کارمند شریف صبح تا غروب می‌رفتم سر کار؟ واقعن اون آدم من نیستم. فهمیدم که وقتی میگم «من» دارم از چند نفر مختلف در زمان‌های مختلف حرف می‌زنم. الان فقط می‌دونم کار بعدیم باید چیزی باشه که با هیچ آدمی در تماس نباشم. باید برم لیست شغل‌هایی که با انسان در تماس نیست رو دربیارم. کاش با یه نخی چیزی می‌بستنم به یه سفینه از بایکونور قزاقستان می‌فرستادنم هوا. آه، سخت‌ترین کار دنیا کار کردنه.

۲۰ نظر:

ناشناس گفت...

نویسندگی؟ ترجمه؟

Unknown گفت...

فکر کنم تو تنها نیستی توی این موضوع

محـمد گفت...

بلد نیستم.

آزاده گفت...

اَه ...خیلی موافقم...

Unknown گفت...

قضیه یخورده هم شبیه ممد آقای پست قبل ِ . معلوم نمیکنه که کی وسط گود بلد یا نه .همه برا خودشون یه ممد آقا میشن فقط ;)

دلفین گفت...

چقدر این جملات آشنان . . . کجا خوندمشون . . . هووووم ؟؟؟

دلفین گفت...

در ضمن من هر روز که از خواب بلند میشم همین سوال رو می پرسم . چجوری میرم سر کار ؟؟ من که آدم اینکار نیستم . .؟؟
یا حداقل اگه قراره برم سر کار ، جایی باشه انقدر دور که هیچی سیگنال نده . . .

فیـــــگور گفت...

شاعر می گه
بهترین شغل توی دنیا داشتن daddy پولداره!

ناشناس گفت...

یه پیتزابر هم خیلی حرف لازم نیست بزنه یا پیک موتوری ....یاااااا چقدر سخته فر اگزمپلش :))) توتنها نیستی تو حس ات

ناشناس گفت...

منم مدتهاست اين سوالو از خودم ميپرسم قبلا با خشم و اين روزا با نفرت و استيصال . نميدونم تا كي ميتونم مقاومت كنم و ادامه بدم با اين همه حس بد

ناشناس گفت...

چارش اینه که زیاد سخت نگیری. روون باشی. مثل شاری از آب که وقتی می خواد از کنار یه صخره وسط رود خونه بگذره یه انحنا به کمرش می ده و رد میشه. نمی چسبه بهش. بعدشم در مورد کار شروعش سخته. بعدش خودِ درد دوا میشه. بعدترشم سعی کن برای سلول هایی که تو تو لونه کردند ایران نباشی. یه کشور غم زده. بعدترینشم شاد باشی و حتی خیلی شادتر. یه جوری که خودتم به خودت بگی آدم سطحی و تازه حالشم ببری :)

نسرین گفت...

من هر روز صبح که پا می شم می گم لعنتی این آخرین روزه . امروز استعفا می دی و این بیدار شدن ها ادامه داره ...

ناشناس گفت...

تو باید یه اسپانسر داشته باشی، ریلکس تولید هنری کنی بعد چند سال هردوتون سود کلان میکنین!اگه خودتو غرق هنر کنی راضی میشی. البته بی دغدغه آینده :)

دلفین گفت...

من از بچگی دوست داشتم راننده تریلی باشم . . .

ranabanoo91 گفت...

ناشناس 9 تیر حرفتو خیلی دوست داشتم.منم همین کارو دارم میکنم ولی روندش به کندی پیش میره!!!

لیلا گفت...

یک سرخ پوست خوب٬ کتاب تنهایی پر هیاهو رو خوندی؟ منو یاد تو انداخت!

محـمد گفت...

نه نخوندم

ناشناس گفت...

چه قد منتظرمون مى ذارى بابا،بيشتر بنويس خب!

کمال گفت...

ممدی یه رفیق داشتم دنبال یه جا بود آدم نبینه نگهبانی شب رو توصیه کردم.شب تا صب تویی و یه پاکت سیگار و کیهان کلهر

محـمد گفت...

به به آقا کمال قسکش :)) آره بهترین چیزه. یه مورد خوب هم پیش اومد ولی نشد آخرش. دنبالشم. دمت گرم