۲۰ آذر ۱۳۸۹

پاييز فقط يه روز، فقط يه روز داره كه اون اتفاق مي افته. درخت هاي اميرآباد فقط يه روز از روزهاي پاييز برگ هاشون همگي مي ريزن. همه درخت ها همينن. همين درخت پاي پنجره شركت. كه عمر منو مي شمره. كه جوونه زدنش رو مي بينم و سبز شدن و زرد شدن و ريختنش كه همين چند روز پيش بود. نمي دونم حس خودش چيه. بايد بش تبريك بگم يا نه. چيزي نمي گم. از جلوش كه رد ميشم يكم مي ايستم و نگاش مي كنم كه يعني حواسم بت هست. حتي تحسينش ميشه كرد كه به نظر من البته خوشگلتر هم ميشه. ولي خب خودش معيارهاي خودش رو داره.
براي منم اون روز پاييز امروز اومد. همون روزي كه هوا كمي گرفته. من آروم تر از هميشه راه مي رم. دستم رو تو جيب هام مي كنم و قدم مي زنم. زياد قدم مي زنم. مثل بچه هايي كه بعد از يه گريه طولاني بريده بريده نفس مي كشن ميشم. حالم مثل جاناتان گرت در برابر باد ميشه وقتي تو اون هواي ابري با اون موهاي بلند راه مي رفت. دلم در به در يك آدم غريبه است كه بغلش كنم. آدمي كه واقعيتش با خيال من آميخته باشه.
همچين روزي در پاييز، من خاطرات كسي رو مي خونم و همه دنياي پيرامونم تغيير مي كنه و حواسم گنجشك تر از پيش ميشه و هراس شيريني به سراغم مياد كه اين لحظه ها تا كي مي مونن و خاطره اون آدم تا كي مي مونه...
امروز روزيه كه بعضي آدمها از جلوي من رد ميشن و نگاهم مي كنن و چيزي نمي گن چون برگ هاي من داره مي ريزه و خودم هم نمي دونم اين چه حسيه...
- تقديم به غريبه اي كه شايد نامش ساشا باشد.

۱۷ نظر:

dreamer گفت...

آره بنويس اسمتو كه بتونم جواب بدم مهسا جان. بدزد خانوم. وردار مال خودت!

sherry گفت...

wow.
می خواستم بپرسم این برگریزانت شبیه چه حسیه، دیدم نوشتی:و خودم هم نمي دونم اين چه حسيه... مهسا راس میگه، شاید قراره جوونه بزنی... شایدم فقط داری سبک میشی...
منم دوس داشتم اون غریبه باشم، ولی نه با خیالت آمیخته ام نه اسمم ساشاس... D:
ام حالا احتمالا اونجوری نیگا نکن خب p:
آها راستی یه چی دیگه: خوش به حال اون درخت پاي پنجره شركت که تو حواست بهشه...
take care :x

dreamer گفت...

به شری: بغل کردن که این حرفا رو نداره. اصلن free hug :D

به رعنا: به قرار پنجاه سالگی مون وقتی نزدیک میشم که فیلم بسازم. لحظه شماری می کنم برای هر دوش!

ریحانه گفت...

من هم احساس برگ ریزون دارم اما می ترسم بعدش برف بشینه رو شاخه هام نه جوونه
اما من مطمئنم تو جوونه میزنی

یلدا گفت...

دلم در به در يك آدم غريبه است كه بغلش كنم. آدمي كه واقعيتش با خيال من آميخته باشه. !!!!

نمی دونی من چه زندگی کردم با این جمله ها.

dreamer گفت...

دستت درد نکنه. برگ ریزونتون جبران کنیم. شب بخیر شری عزیز

dreamer گفت...

منم پاییز به دنیا اومدم!
نمی دونم چرا خوابم نمی بره. اصلن نمی دونم کی می خوابم کی خواب می بینم! تو هم که خودت بیداری!

sherry گفت...

منم خوابم نمیآد ولی اینجا آخه ساعتم به اندازه اونجا دیر نیس...
به چی فک میکنی که خوابت نمی بره یا شاید بهتره بپرسم به چی فک نمیکنی...؟
خوبی؟

dreamer گفت...

نه کلن سیستمم اینجوریه. جغدم. حالا یه پست هم باید درباره نخوابیدن بنویسم. :))

Sherry گفت...

اِ نگوووووو حیوونی جغد فقط شبا بیداره تو که از صب بیداری تا الان :))
حالا کلا خوبی؟ چی کا میکنی؟ (فضولم بفهم دیگه D: )

dreamer گفت...

چیه انتظار داری بشینم تو کامنتدونی رزومه ام رو بنویسم؟! :))

Sherry گفت...

hehe khob inja soal pish miad ke asan age entezar dashte basham to chizi minevisi?
age minevisi ke khob rahaye residan be khod-A ziade be ghol marmoolak :))

dreamer گفت...

مرسي دوست من. كاش اسمت رو هم مي نوشتي اينجا تعداد بي اسم ها داره زياد ميشه! خوشحالم كه خوندي.

dreamer گفت...

جانم مهتا

dreamer گفت...

به چش برادری بد نیستم! :))

Anonymous گفت...

اقای سرخپوست شما از کدوم قبیله ای؟ بگو شاید هم قبیله باشیم!
مهتا

dreamer گفت...

مهتا جان من سر در نمیارم فارسی بگو یعنی چی؟ من زیاد به حرف در لفافه اعتقادی ندارم. همین طور راحت بگو.