یه حال خوشی دارم از فیلم جدید مهرجویی. یه چیزی مثل چتی. یه کمدی سرخوش چت که بطور واضح آدمهای همهچیزدانی که شوخی سرشون نمیشه رو اذیت میکنه. تو سالن صدای مردمو میشنیدی که میگفتن این چیه؟ مسخره. دیوونه شده. بعد از فیلم بلیتها رو تو قسمت "ضعیف" صندوق نظرسنجی مینداختن و با قیافه جدی میرفتن. طبعن مهرجویی به تخمش نیست که کسی از فیلمش خوشش بیاد یا نیاد. خب مهرجویی که از برج میلاد هم تو این شهر معروفتره، شاید لازم باشه وقتی بش میرسی و میبینی داره کارهای عجیبی میکنه یه کاری بکنی: «سعی کنی فازشو بگیری». این شاید انگیزه شخصی بخواد. مثلن فکر کنی ارزششو داره برم ببینم فازش چیه یا نه. واسه من داره. یکم فروتنی میخواد. به هرحال یه عمری - دقیقن یه عمر - از دور دیدش زدی و ازش یاد گرفتی و بزرگت کرده، شاید بیشتر از پدر و مادرت. وقتی یه رابطهای طولانی میشه مسئله اعتماد پیچیده میشه. زمان مسئله اعتمادو پیچیده میکنه. مثل مربی فوتبالی که سالها بوده و قهرمان شده و دوستش داشتی و حالا افتاده رو دور باخت. قدم بعدیش چیه؟ تیمو برمیگردونه؟ داره لجبازی میکنه یا یه چیزی میدونه که ما نمیدونیم؟ دوره مربیات تموم شده یا داره مرحله جدیدی رو تجربه میکنه که باید با احتیاط دربارهاش حرف بزنیم؟ مغزش از دراگ و مشروب و پیری زائل شده؟ میتونی بندازیش بیرون، فراموشش کنی و خودتو راحت کنی. دیگه مهم نیست اون چکار میکنه مهم اینه که واکنش تو چیه. رابرت دنیروی پیرشده باید راه بیفته خودش رو به من ثابت کنه یا من باید برم از خلال گفتگوهاش بفهمم چرا اینجوری شده؟ آیا اصلن لازمه همه چیزو جدی بگیریم؟ شاید به این رسیده که "دیگه منو جدی نگیر". شاید جدیترین چیز زندگی اینه که همه چیز شوخیه. ها؟ به نظرم خیلی مضحکه که صد ساله که سینما اختراع شده و از دل تجربههای آدمها قواعد سینمایی تولید شدند و حالا این قواعدند که بجای آدمها تصمیم میگیرند. خود مهرجویی تقریبن نصف این صد سال بوده و فیلم ساخته. واضحه که داره به قواعد دهنکجی میکنه. موهای حامد بهدادو سفید میکنه و بدون اینکه گریمش کنه میگه این پنجاه سالشه. خب فازشو بگیر دیگه. هنر کردی میگی این که پنجاه سالش نیست! مانی حقیقی تو مستند "مهرجویی کارنامه چهل ساله" به احمد طالبی نژاد که داره خیلی جدی درباره مهرجویی حرف میزنه میگه: مثل اینکه تو شوخی سرت نمیشه! به نظرم بهترین چیزی بود که میشد گفت. وقتی از سالن اومدم بیرون از همه لحظههای جدی زندگیم خجالت میکشیدم. از همه جاهایی که شل نکردم. از مغزم که انگار روغنکاری میخواد. به هر حال احتمالن هم مهرجویی الان راحت خوابیده هم کسانی که امروز تو سینما بهش فحش میدادند. فقط منم که نمیخوام بخوابم که این حال خوشم نپره.
پینوشت: همانطور که میشد حدس زد همهی نقدها درباره فیلم بدون استثناء منفی بود ولی من سیمرغ بلورینم رو تقدیم این قسمت نقد فارس میکنم: «احتمالا آقای کارگردان فیلسوف جرقه اصلی ساخت این فیلم را در لحظه ای سرخوشانه در هنگام استراحت و تفریح در شمال زده است»
پینوشت: همانطور که میشد حدس زد همهی نقدها درباره فیلم بدون استثناء منفی بود ولی من سیمرغ بلورینم رو تقدیم این قسمت نقد فارس میکنم: «احتمالا آقای کارگردان فیلسوف جرقه اصلی ساخت این فیلم را در لحظه ای سرخوشانه در هنگام استراحت و تفریح در شمال زده است»
۱۴ نظر:
داریوش خان سرورمه
نوشتنت عالیه کلا ..
به هوای تموم کردن رمان، وبلاگ نوشتنو کنار گذاشته بودم. یه روز بیکار شدم نشستم فول آرشیوتو خوندم. دیدم باید بنویسم!
مرسی.
موضوع بسیار واضح است و روشن. این سینماست نه ریاضی. من از شل کردن گنده ها خوشحالم و از نسل جدیدی که شل کرده وارد شدن
کاش اینجور "ایمان" رو فقط به آدم های سرشناس نداشتیم.
ینی اگه اینجور ایمان به آدم ها نه خروجی کارشون بینمون رواج پیدا کنه دنیا گلستون میشه
دلیلی نداره الکی به کسی ایمان داشته باشم.
دوست عزیز که کامنت خصوصی گذاشتید و ایمیل هم نگذاشتید! ممنون ولی من نمی تونم این کارو بکنم. در واقع نمی فهمم. چیزی به ذهنم نمی رسه. ببخشید. (چه کامنت ابلهانه ای شد انگار دارم با ارواح طیبه شهدا حرف می زنم!)
khejalat avare vali bezar begam!! man Daryoush M ro ba "polo kabab va tokhm e morgh " e too film EJARE NESHIN HA mishnasam
وقتی بود که رفتم روانکاوی 3 جلسه رفتم بعد آقای دکتر گفت دیگه نیا تو خوب نیستی ولی مریض هم نیستی مشکلی هم با روایت خودت برای خوذت نداری حالت بده و این خیلی خوبه که تو شرایط بد حالت بد باشه.
مهرجوئی روانشناسی خونده شاید در این شرایط گروتسک ترجیح داده عکس العمل گروتسک نشون بده.
همین.
شاد باشی.
چه روانکاو درستی. از این جماعت بعیده!
عرض ارادت. همچنان به خاطر لذت خواندن نوشته هاتون تشکر.
عجب روانشناسی! کی هست؟ کجا هست؟ یعنی آدرس بدی ممنون می شم.
«مثل مربی فوتبالی که سالها بوده و قهرمان شده و دوستش داشتی و حالا افتاده رو دور باخت. قدم بعدیش چیه؟ تیمو برمیگردونه؟ داره لجبازی میکنه یا یه چیزی میدونه که ما نمیدونیم؟ دوره مربیات تموم شده یا داره مرحله جدیدی رو تجربه میکنه که باید با احتیاط دربارهاش حرف بزنیم؟ مغزش از دراگ و مشروب و پیری زائل شده؟ میتونی بندازیش بیرون، فراموشش کنی و خودتو راحت کنی. دیگه مهم نیست اون چکار میکنه مهم اینه که واکنش تو چیه. » (نقل از وبلاگ مذکور)
----
مهم اینه که واکنش من چیه؟
اول این که یک کارگردان یک مربی نیست. هنرهم ورزش نیست.
دوم این که اثر هنری مستقل از صاحب اثر است. من یک فیلم را با برچسب و لیبلی که بگوید: «هی تماشاچیان محترم. توجه داشته باشید که این فیلم را فلانی کارگردانی کرده است. می دانید که... برای دیدن و فهمیدن فیلم او باید فاز او را داشته باشید.» ؛ نمی بینم. من فیلم را به مثابه ی یک امر خارجی که در حال تماشای خودش هستم می بینم نه این که قبل و بعدش چه اتفاقی می افتد یا کارگردانش در چه فازی است. ترجیح می دهم برای درک کردن «فازها» برم فیلم فارسی ها یا «زی مووی ها» رو ببینم که حداقل «داستان» دارند.
حالا یه معتاد می تونه بیاد برا من یه فیلم بسازه و بگه «عزیز دلم، تو اول باید هروئینی باشی تا بفهمی که من چی می گم». (شما اینو مقایسه کن با مرثیه ای بر یک رویا)
فیلم از حداقل های سینما هم محرومه. اصن لفظ فیلم هم حتی بهش اطلاق نمی شه.
مسئله این نیست که این فیلم بدترین فیلم مهرجویی است؛ مسئله این است که این فیلم واقعن فیلم بدی است. اتفاقن من دوست دارم که مهرجویی دوباره فیلم بسازه و این ننگ کارنامه اش رو پاک کنه. من هنوز به مهرجویی امیدوارم و به نظر حتی می تونه چیزهایی فراتر از کارهای قبلی اش رو بیافرینه (مثلن من با «آسمان محبوب» واقعن فاز گرفتم - هر چند بازم فیلم خوبی نبود).
-----
«واضحه که داره به قواعد دهنکجی میکنه.» (از متن وبلاگ مذکور)
در نهایت هم این که دهن کجی به قواعد خودش دارای قواعد هستش. اسم این که یه دوربین بگیری دستت و با بچه ها برین شمال و دور هم چند تا راش بگیری و آخرش به عنوان یک فیلم پخشش کنی؛ «دهن کجی به قواعد» نیست. دهن کجی به قواعد مثال های زیادی داره. جایی که خود دهن کجی ها به قاعده تبدیل می شوند.
در بعضی موارد بجز اینکه باید دید چی میگه باید دید کی داره اون حرفو می زنه. حتی اینکه کی میگه مهم تره. اینایی هم که گفتی الان دیگه هر بقالی حفظه. بله یه معتاد می تونه فیلم بسازه و تو باید هروئینی باشی که بفهمی چی میگه. اگه تا حالا بش برخورد نکردی دلیل نمیشه ردش کنی. بعدم چیزی بنام سینما وجود نداره. تو هیچ کتابی که احتمالن شما هم خیلی دوست داری چون سینما رو از روی کتابها یاد گرفتی ننوشته سینما یعنی چی. هر تصویر متحرکی روی پرده اسمش سینماس. هیچ چیزی بنام «حداقل سینمایی» هم وجود نداره. از خودت کلمات و ترکیب های تازه درنیار.
بعدم شما کی هستی که میگی اتفاقن منم دوست دارم مهرجویی فیلم خوب بسازه؟ سر و تهت چقدره که خودتو انقدر مهم می دونی؟
این پست نقد سینمایی نیست یه پیشنهاد بود که یه جور دیگه ببین و به اندازه من حال کن. می تونی نپذیری و بری همون فیلمفارسی یا هر چی ببینی. بله شما با انتظارها و پیش فرض هات میری فیلم می بینی واسه همین بصورت فله ای به یه عده فیلم میگی فیلمفارسی و زی مووی. واسه همین میگی این ننگ کارنامه مهرجوییه.اگه دهنمکی فردا فیلم خوب بسازه جا می خوری. نمیگی برای من که اسم کارگردان مهم نیست فلان مهم است.
کسی که قبلن قواعد رو رعایت کرده حالا نمی کنه اسمش میشه دهن کجی. طرف داره می شاشه به قضیه شما منتظری از شاششش یه اثر هنری دربیاد.
یه جایی هست تو فیلم پری، تو رستوران، پری داره از شاعرا میگه که دیگه یه چیز با معنا و قشنگی نمیگن. در جواب اینکه تو که از فلان شاعر خوشت میاومد میگه: دیگه از خوش اومدن و بد اومدن بیزار شدم. کاش یکی پیدا میشد یه جور دیگهای نگاه کنه، که بشه بهش احترام گذاشت که بزرگ باشه، بزرگ!
مهرجویی برای من یکی از همون بزرگ هاست که خیلی وقتا جور دیگه نگاه کرده در عین سادگی...
ارسال یک نظر