۱۳ دی ۱۴۰۰

بین زمین و خورشید

یه لحظه‌ای هست که گاهی یادم میاد. یه لحظه‌‌ی خیلی کوتاه. باد سرد صبح زمستون تو تی‌شرت زرد تیم ملی برزیلی که تنم کردم می‌پیچه و پوست دستم رو دون‌دون می‌کنه. ترکیب باد سرد و آفتاب گرم صبح زمستون اهواز تو حیاط مدرسه راهنمایی نزدیک بنگله‌های راه‌آهن، وقتی که تمام بچه‌های مدرسه روی دیوارها و دور زمین فوتبال و پشت پنجره‌های کلاس‌ها منتظرند که بازی فوتبال دوم راهنمایی که ما باشیم با تیم سوم راهنمایی شروع بشه و قهرمانِ سالِ مدرسه معلوم بشه و یه لحظه قبل از سوت معلم ورزش من عقب زمین ایستاده‌ام. خیلی خوشحال و هیجان‌زده‌ام. مطمئنم که می‌بازیم ولی می‌دونم که من دفاع خوبی‌ام.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

امروز صب که داشتم میومدم کشیک و هوا بارونی بود و سرد!و آب تا حد مکفی توی کفشم رفته بود.یاد دوم راهنمایی م افتادم که منتظر تنها سرویس نارنجی شهرمون بودم که بیاد دنبالم.پشتش نوشته بود"طوفان" با خط تحریری و آبی!دی ماه که میشد حس می کردم هر روز زاویه ی خورشید عوض میشه.شیش و بیست دقیقه ی صب برای رسیدن به یه ریزه آفتاب کلی باید راه میرفتم.که اون دقیقه هایی که قد یه سال طول میکشید گرم تر بگذره!!