داریم دنبال خونه میگردیم. زیر آفتاب و میان نامیدی. انگار تو یه شهر مافیایی میخوایم خونه بگیریم. دست همه تو یه کاسهاس. مردم و بنگاهیها و معمارها. یه اتفاق نظر جالبی وجود داره که خونههای زشت بهترن. یعنی با هر بنگاهی که حرف میزنی باید بگی آقا بدترین موردهایی که سراغ داری چیه و بری ببینی اونا قشنگترین خونههان. چند روز پیش رفتیم تو یه خونه قدیمی خیلی قشنگی که از در که وارد شدم زانوهام شل شد. میخواستم سجده کنم. صابخونه هی با شرمندگی میگفت ببخشید دیگه خونه قدیمیه میدونم شما خوشتون نمیاد. هی من میگفتم آقا به این خوبی. هی از وان قدیمی حمومش از کاشیها از بالکن و نردههاش از دستگیرههای درش حیرتزده میشدم و صابخونه میگفت «آقا مسخره میکنی؟» عجیبن این مردم. از جلوی خونههای قدیمی رد میشیم و من هی وسوسه میشم زنگ بزنم بگم آقا خونهتونو کرایه نمیدید؟ نوکر چی؟ نوکر نمیخواید؟ باغبون چی؟ عوضش میرم پیش بنگاهیا و اونا منو میبرن به لونههای سگی که ده نفر آدم توش چپیده. بیریخت و بدرنگ و کثافت. حالا منم که به نسبت کرایهها هیچی ندارم و یکی نیست بگه خیلی خوش چُسی جلوی بادم میشینی ولی واقعن نمیشه تو این خونهها زندگی کرد. من پول همین لونه سگها رو هم ندارم، واقعن هم نمیدونم آخرش چی نصیبم میشه ولی برام سواله که چجوری از یه تاریخی به بعد تو این مملکت همه چی وارونه شده؟ همه تو بدسلیقگی و بیریختی به توافق رسیدن؟ اونم جایی که هنوز خونههای قدیمیش تک و توک هست. هنوز ماشینهای قدیمی گاهی دیده میشن. هنوز عکس و فیلم زندگی قبلی مردم تو خونهها هست. به قول رادیو چهرازی چی شدیم ما؟ شاید مسخره باشه که من تو این وضعیتم به فکر خوشگلی خونه هم باشم ولی باز به قول چهرازی ما که به کمتر از بهتر راضی نمیشیم. تا ببینیم چی میشه.
۱۹ نظر:
همین اتفاق هم برای من افتاد سال قبل . البته من دنبال خونه نبودم ولی فهمیدم اکثر آدمها دنبال چیزای شبیه به هم و زشت شدند . چرا کسی دنبال چیزهای خاص ِ باحالِ تک و توک نمیره . همه چی انقدر مسخره شده که کسی بیاد بگه من همون شازده کوچولو ام مضحکترین آدم به حساب میاد .
ادمها باید به بهترین چیزها راضی بشند تا بهترین ها مفهوم شون رو از دست ندن...
حالا که تو عوض نشدی و همرنگ جماعت نشدی و وارونه نشدی بروتوی خنه های قدیمی و حالش رو ببر.نذار این سلیقه بد جمعی روت اثر بذاره.تو هنوز یه برگ برنده داری اون هم اینه که دنیات قشنگه
اگه بتونم میرم. از خدامه
همیشه عالی مینویسی ولی از یه جایی به بعد از جنگیدن خسته شدی انگار!
منم خیلی وقتا از جلوی در تعضی خونهها که رد میشم فکر میکنم کاش من باغبون اینا بودم یا آشپزشون
خسته نشدن که حماقته ولی معنیش تسلیم شدن هم نیست
با اینکه تا اونجایی که من به یاد دارم از بچگی هیچ کدوم ازفک فامیل ما از اون خونه های بزرگ قدیمی با حوض و حیاط نداشتند. ولی نمی دونم چرا با دیدن چنین خونه هایی حتی توی فیلم ها (مثل فیلم یه حبه قند) دلم هری میریزه پایین. انگار یه زمانی تو حیاط یه چنین خونه ای در حالیکه یه پیرهن چلوار گل گلی با شلوار تنم بوده دویدم، چرخیدم، چرخیدم. حتی الان که تعریف می کنم می تونم بوی خاک نم خورده ی حیاط رو بشنفم. یاد فیلم دراکولا برام استوکر افتادم. انگار یه اتفاق عجیبی منو از گذشته وارد این زمان کرده. ولی واقعا طرح های دوران مدرنیته ترسناکند. هر روز از دم یه نمایشگاه ماشین بنز رد میشم. کلی ماشین اجق و جق تو نمایشگاه و دور بر پارکند. همیشه دلشوره می گیرم، گام هام رو تند می کنم. احساس می کنم بین یه عالمه آدم فضایی گیر افتادم و الانه که لو برم. دلم یه فلوکس نارنجی می خواد. یا یه جیپ خاکی.
آخ آخ... چقدر خوب بود
شما که خوب می نویسی بیا کارکرد درست "هست" و "است" رو هم یاد بگیر
مثلا
هنوز عکس و فیلم زندگی قبلی مردم تو خونهها هست
غلطه
هنوز عکس و فیلم زندگی قبلی مردم تو خونه هاست. یا تو خونه هائه
یا
هنوز خونههای قدیمیش تک و توک هست
غلطه
هنوز خونه های قدیمیش تک و توکه
:))))))) تک و توکه؟ یا خدا
یکی از دوستام یه خونه خیلی خوشگل قدیمی خوش قیمت گرفته تو فلسطین جنوبی یه کوچه پایینتر از زرتشت. خونه قبلیشم که تو خیابون پلیس بود به همون خوشگلی و خوشقیمتی بود اینجاها رو گشتین؟ راجع به آپارتمانای قدیمی تو شهرارام شنیدم قیمتاشون پایینه به دلیل همینکه "شیک" نیستن ولی اونا رو خودم ندیدم
این که میگی فلسطین شمالیه. جنوبی رو گشتیم ولی باز هم باید بگردیم. آره اونجاها به نظرم پیدا میشه. شهرآرا و پلیس رو نگشتیم هنوز. مرسی از اطلاعات ذی قیمتت :)
شهرآرا خوبه ها.. سایه سبز درختای تبریزی تو کوچه پس کوچههای قدیمیش تو ذهنم مونده!
اگر برایت مرکز تهران بودن مهم نیست. قسمت های قدیمی چیذر، لویزان، دارآباد، کاشانک هم به نظرم گزینه های خوبی هستند. برخی کوچه هایشان بسیار زیبا هستند، هنوز ساختار ده مانندشان را حفظ کردند. آدم تنش مور مور می شود. البته باید اصلا سراغ قسمت های جدید ساختشان نروی. چون با شنیدن قیمت ها دود از کله ی آدم بلند می شود. روزنامه همشهری را هم ببین. دیگر این کل تجربه های من بود. موفق باشی :)
آره من اونجاها رو دوست دارم ولی همین از ترس قیمتشون سمتشون نرفتم. حالا باز یواشکی یه قیمتی می کنم. مرسی :)
مدرتیسمه دیگه ، یه جورایی همسان سازیه ، خونه های یکجور ، عشقهای یکجور ، ذائقه های یکجور ، حتی توالت کردنتم میباس استاندار و مطابق اتیکت باشه .(الانه که لیلا خانم بیاد و اون "است و هست "رو یکجا بچپونه تو حلقم ).
:)
از وقتی موی بلوند و پوست سیاه و لب ورقلمبیده و پسرای پت و پهن قشنگ شد، دیگه اون موزاییک های شیری با سنگهای سیاه و قهوهای هم زشت محسوب شد.
من بعد از nسال هنوز دارم خواب خونهی بچگیهام رو میبینم. که حیاط داشت و درخت انجیر و بچهتر که بودم گلهای باغچهاش از من بلندتر بودن. که بزرگ شدن رو رسیدن دستم به پنجرهی توالتش تعریف کرده بودم. پنجرهای که تاب برداشته بود و سخت باز و بسته میشد.
بدبختانه اینجایی که الان هستم خونهی قدیمی گنجه براشون و باز هم وسعم نمیرسه اما هنوز چه اینجا و چه تهران، سریع خیالم میره به زندگی توی این خونه. جهاز و اینام رو میچینم و چند تا بچه ول میدم تو خونه و شمعدونی و گل رز و... دِ بیا.
موفق باشی.
روح زندگی دارن اون خونه ها برادر من!
آقا این خونه های بی ریخت یه ور قشر آژانس املاکی یه ور! اعصاب فولادین می خواد سر و کله زدن با اینا. مثلا میگی یه ,واحد کوچولو نوساز می خوام بهت پیشنهاد واحد 100 متری 20 سال ساخت می دن.
این قسمت عالی بود:
«چجوری از یه تاریخی به بعد تو این مملکت همه چی وارونه شده؟ همه تو بدسلیقگی و بیریختی به توافق رسیدن؟ اونم جایی که هنوز خونههای قدیمیش تک و توک هست. هنوز ماشینهای قدیمی گاهی دیده میشن. هنوز عکس و فیلم زندگی قبلی مردم تو خونهها هست.»
مرسی
ارسال یک نظر