۱۷ خرداد ۱۳۹۰

یک درخت توت هست پایین پنجره من که گذر این هشت سال رو با اون حس کردم. جوونه می زنه، سبز میشه، زرد میشه، تو یه روز پاییز یهو همه برگ هاش می ریزه، برف روش می شینه، لخت میشه و دوباره. چند روز پیش که باد شدیدی می اومد از زیرش رد شدم چند تا توت افتاد تو دستم. توتی که از شاخه جدا بشه و روی زمین نیفته غنیمته. هفته پیش خواستیم بریم فوتبال. ماشین محسن زیر درخت بود. اومدیم دیدیم لاستیکش کمباد شده. رفتیم آ اس پ. دو تا مکانیکی داشت. اولی نه دومی یه اوس علی نامی بود. لاستیک رو باد زد. خواستیم بش پول بدیم از روی کاپوت ماشین چند تا توت برداشت گفت این اجرت من. درخت جای ما حساب کرد.

۳ نظر:

مژگان گفت...

گاهی وقت ها،
زیبایی در سادگی ست!

مژگان گفت...

یک دنیا لایک!
;)

دلفين گفت...

محشر بود اين