۲۴ اسفند ۱۳۸۸

داستان تراژیک روباه و کلاغ



روزی روزگاری روباهی کلاغی دید که در کافی شاپ داشت پیتزای پنیر می خورد. به سمت او رفت و گفت واو چه کلاغ زیبایی اگه می شه همینطور که شما دارید غذاتون رو میل می کنید ازتون عکس بگیرم. کلاغ زیر چشم نگاهی کرد، لبخند ملیحی زد و گفت بفرمایید. روباه و کلاغ وارد پیچیدگی های روابط عاشقانه شهری شدند و مدتی بعد با اشک و ناراحتی زیاد از هم جدا شدند بی آنکه کلاغ متوجه شود که آنروز روباه فقط تکه ای از پیتزای پنیر او می خواست

هیچ نظری موجود نیست: