دستت رو ببر توی شکمم. هم بزن. جوری که نعره بزنم از درد. داد بزنم از خوشحالی ناشی از درد. از اشکهایی که از درد. دستت رو ببر و قلبم رو با ناخنت چنگ بزن. که خون گرم تا آرنجت رو گرم کنه. دستت رو ببر توی بدنم و همه چی رو بیرون بکش.
۱۲ تیر ۱۴۰۱
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
مثل همیشه عالی
ارسال یک نظر