۱۷ مهر ۱۳۸۵

...

نمي رنجد ديگر حوصله من از اين بي زماني

تو هم بي حوصله اي، بمير

وقتي زماني نيست
من مرده ام

۰۸ فروردین ۱۳۸۵

...

زمين تاريك مي شود
تاريك و تاريك تر
روشن مي شود
روشن و روشن تر
به تاريكي اش شك نمي كنم
به روشنايي اش شك نمي كنم
من به نبودن شك نمي كنم