۲۲ تیر ۱۳۹۱

موتور پیچید تو خیابون خلوت، از جلوی پاسگاه رد شد، روی باک یه زنبیل بود که که توش پر سی دی بود و یه ضبط. سرش بالا بود و باد چشماشو تنگ کرده بود. یه لبخندی زد، با یه دست یه گاز محکم داد با یه دست پیچ ضبطو تا آخر برد. صدای ابی تو خیابون پخش شد، آماشالاااااااا

۲ نظر: