این روزها راه رفتن تو خیابون یه تجربهی تاریخیه. تعداد زنهایی که بدون هیچ حجابی یعنی نه حتی شالی که روی شانه افتاده بدون هیچ حجابی تو خیابون راه میرن داره زیادتر میشه. من مرکز شهر زندگی میکنم نمیدونم جاهای دیگهی تهران یا شهرستانها چجوریه ولی برای من واقعا شگفتانگیزه. بارها این خیابونها رو بدون حجاب تصور کرده بودم ولی دیدنش رو نه با تصور و نه با تصویر نمیشه مقایسه کرد. حالا ببین خودشون چه حسی دارن. حسادتانگیزه.
دو ماه پیش که یه دفه زد به سرم کلا شالو جمع کردم گذاشتم تو کوله م یه خانومی بهم گفت نمیترسی اینجوری داری توخیابون راه میری؟ منم گفتم والا شاید باورت نشه ولی مثل سگ دارم میترسم ولی همزمان انگار یکی تو گوشم هی میگه زهره یه کم دیگه هم میشه بری جلوها.حالا تو برو ببینیم چی پیش میاد😁
پاسخحذفدمت گرم ❤️
پاسخحذفچقدر خوب می نویسی پسر
پاسخحذفمخلصم
پاسخحذفشما هنوز می نویسی. قربونتون برم من.
پاسخحذفقربونتون برم :)
پاسخحذفروسریت را که نمیتوانی در بیاوری. اگر راست میگویی لااقل روحت را بیحجاب کن و بنویس.
پاسخحذفمن هر بار میرم بیرون این پست شما رو یادآور میشوم بر ترسم غلبه میکنم😃
پاسخحذفزنده باشی دمت گرم :)
پاسخحذف