پیرزن همسایه هی به در می کوبه. پشت در ناله می کنه: همسایه... از تنهایی می ترسه. درو باز نمی کنم. منم تنهام. وقتایی که مامانم هست می ره پیشش تنها نباشه. من به دری نمی کوبم. می دونم کسی در رو باز نمی کنه. شاید این مرگه که در می زنه.
دو روز بعد التحریر: مامانم میگه دیروز دزد اومده بوده در خونه پیرزن رو می کوبیده که بچه هات گفتن بیام وسایل رو ببرم. نشونی هاش هم درست بوده. ولی پیرزن در رو باز نکرده.
دو روز بعد التحریر: مامانم میگه دیروز دزد اومده بوده در خونه پیرزن رو می کوبیده که بچه هات گفتن بیام وسایل رو ببرم. نشونی هاش هم درست بوده. ولی پیرزن در رو باز نکرده.
مال یه شاعر خوزستانیه اسمش یادن نمی آد
پاسخ دادنحذفنترس!مرگ به شكل يه پيرزن تنها نيست!
پاسخ دادنحذفاي سرخپوست خوب افسرده!
پاسخ دادنحذفاگر روزي در خانه ات را زدم برويم بگشا.باور كن من از نژاد مرگ نيستم.!
از زير در پاتو نشون بده تا مطمئن شم!
پاسخ دادنحذفکاش مرگ بود...
پاسخ دادنحذفامیدوارم هیچ وقت پیرزن همسایه ی کسی نباشم که به در کوفتی خانه بکوبم و یه روز پشت همان در مرگ بر من بکوبد و تهش تا ابد پشت در بمانم !
پاسخ دادنحذفچه حس آشنایی. چه وحشت خوب به تصویر کشیده شده ای. از آنچه داریم درش زندگی می کنیم.
پاسخ دادنحذف